فهرست مطالب

پيشگفتار

                                                بخش اول

فصل 1    مقدمه (معرفي پژوهش)

فصل 2   تاريخ کتابخانه ها

فصل 3   تاريخ حرفه کتابداري

فصل 4   تاريخ علم کتابداري

فصل 5   تاريخ  علم اطلاع رساني 

                                            بخش دوم

فصل 6   دورنماي نظري کتابداري و اطلاع رساني

فصل 7   فلسفه و اهميت آن

فصل 8    فلسفه علم

فصل 9   کتابداري و اطلاع رساني درآينه(1)

فصل 10   کتابداري و اطلاع رساني درآينه(2)  - مروري بر مطالعات(1)

                                                بخش سوم                                                

فصل 11   از تعريف تا فلسفه  کتابداري و اطلاع رساني – مروري بر مطالعات (2)

فصل 12 آسيب هاي فلسفه کتابداري و اطلاع رساني -از تاثير پذيري تا تعامل

فصل 13 عوامل تاثيرگذار برکتابداري و اطلاع رساني   تعامل- تعارض- جدائي ناپذيري

فصل 14  جدائي ناپذيري کتابداري و اطلاع رساني

فصل 15 از کثرت به وحدت

 

کتابنامه – پيوست ها،   نمايه نام ها و نمايه موضوعي

 

********

سخن آغازين

 

انديشة نوشتن اين کتاب زماني در من ايجاد شد که براي تهية مقالة "فلسفة کتابداري و اطلاع­رساني" دائره­المعارف کتابداري و اطلاع­رساني، ناچار شدم بـا ديـدي کل­نگر مباحث نظري رشته را مرور، و خوانش­ها و تجربه­هاي سال­هاي گذشته را با مطالعات فلسـفي مشخصي دنبال کنم. در واقـع، نوشتن ايـن مقاله، يکي از بهترين تجربه­هاي زندگي حرفه­اي­ام بود که حسي شبيه حس سرودن شعري بلند به من داد و بازتاب مثبت خوانندگان محدود آن و نيز خالي بودن جاي کتابي در زمينة فلسفة رشته، مرا بر آن داشت پيشنهاد نوشتن کتاب را از سوي ناشر محترم اين کتاب بپذيرم و مطالعات گسترده­تري را با پذيرش مسئوليتي سنگين­تر آغاز کنم.

در جريان خواندن­ها و يادداشت برداري­ها، برخي از دوستان و همکاران از اين کار آگاه شدند و واکنش­هاي متفاوت شماري از آنان برايم بسيار تأمل برانگيز بود؛ آن­ها که نظراً يا عملاً در رشته بودند، عموماً تشويق کردند و تا حدي جرأت و جسارت پيمودن راهي ناپيموده را ستودند؛ برخي ابرو در هم کشيدند و با نگاه­هاي پرسش­بار چشم در چشمم دوختند، يا واژه­هاي "فلسفه" و "کتابداري" را  چنان با شگفتي به زبان آوردند که گوئي قصد دارم دو مقولة کاملا بي ارتباط با هم را به هم بچسبانم و بهترين مصداق چنين واکنش­هائي، نوشتاري با عنوان "روزهاي فلسفه و آوازي که برنيامد" بود که در خبرنامة انجمن کتابداري و اطلاع­رساني ايران (سال 4، ش 6) به چاپ رسيد. اين واکنش­ها که بيشتر از سر شتابزدگي و بي دقتي در گمانه­زني­ها بود تا ناآشنائي با رشته، مرا نخست به تأمل واداشت، و آن­ گاه مصمم­ترم کرد براي رشتة مهمي از دانش، فعاليت و خدمت که خدمت­گزاران صديق و فداکاري را جذب کرده، اما از انديشيدن به جايگاه و سير کنوني و آينده­اش به دلايلي سر باز زده است، قدمي بردارم و با انجام پژوهشي تاريخي، باب بحث و گفتگوئي را بگشايم که کمترين حاصل آن خودهشياري است.

جز ناهماوائي­ها که از قضا به منبع نيروي مثبت­تر و بيشتري در من تبديل شد، ناهمواري ديگري هـم در کـار بـود کـه در فضاي آن سـوي مرزها وجـود دارد و آن بلاتکليفي، يـا بهتر بگويم اختلاف نـظر مـوج عظيمي از کتابـداران و اطلاع­رسانان، نظريه­پردازان، پژوهشگران و دانش­پژوهان دربارة نام، هويت، هدف و کارکرد رشته است. مباحثات و بلکه مناقشات بسياري صرف پرسش­هائي از اين قبيل شده است: کتابداري و اطلاع­رساني يا اطلاع­رساني و کتابداري؟ آيا کتابداري و اطلاع­رساني دو حوزة مجزا و مستقل است يا يکي زيرشاخة ديگري است؟ آيا اطلاع­رساني از ترکيب کتابداري و علم رايانه زاده شده يا علم کتابداري و علم اطلاع­رساني هر دو زير شاخه­هائي از مديريت اطلاعات­اند؟ و سرانجام آيا فراکتابداري که به نظر جوزف نيتکي فراگيرندة کتابداري و اطلاع­رساني است، چقدر توان جذب و اقناع­کنندگي خواهد داشت؟

البته اين ناهماهنگي­ها در عين حال که با ضعف نظريه­ها در رشته مربوط مي­شود، به خودي خود بد نيست. چون در انتظار اجماع نظرها ماندن، گاه ذهن­ها را به ايستائي مي­کشاند، ذهن و گرايش­ها را يکسونگر مي­سازد. از سوي ديگر، کساني که با نظرية تغيير پارادايم تامس کوهن در اثر برجسته­اش ساختار انقلاب­هاي علمي آشنا هستند، مي­دانند که مي­توان اين آشفتگي­ها را نشانه­هاي گذار از پارادايم کهنه به نو تلقي کرد.  اما آنچه مسلم است، براي انجام پژوهشي علمي دربارة موضوعي با اين مشخصات، يعني فلسـفة کتابـداري و اطلاع­رساني، بايد مشخص کرد اين رشته طي راه­هـاي رفته و نرفته­اش، چه در دوراني که به حوزة کتابداري سنتي محدود بود و چه پس از تثبيت داعية علمي بودنش با عنوان­هاي "علم کتابداري" و "علم اطلاع­رساني" و "علم کتابداري و اطلاع­رساني"، از چه نظريه­ها و ديدگاه­ها بهره برده است و بررسي دقيق اين­ها، مستلزم تحليلي تاريخي است که به لحاظ مباني فلسفي رشته و حرفه اهميت دارد و در فصل نخست، در بخش مربوط به روش­شناسي، توضيح آن آمده است.

بيشترين محدوديتم در جريان کار، دسترسي نداشتن به بسياري از منابع در زمينة تاريخ رشته بود. ضمن اين که به رغم رواج نقدها و تبيين­هاي نوتاريخي­گرايانه (که تحليل­هاي فوکو، از شاخص­ترين آن­هاست)، مدت­ها طول مي­کشد تا طرح انديشه­هاي نو بر تاريخ­نگاري تأثير ببخشد و تاريخ­هاي غيرخطي و جامعي که ما بتوانيم آن­ها را مصداق­هاي عيني رويکردهاي نـو بـه تاريخ بدانيم، معمولاً مـدت­ها پـس از طـرح انديشه­هاي نو تدوين مي­شوند. بنابراين، در ميان منابع تاريخي موجود، که شايد چندان مصداق ديدگاه­هاي تاريخي­گراي نو نباشند، کوشيدم بر منابعي که کمتر سوگيرانه بودند، بيشتر تکيه کنم، و کتاب­هائي در زمينة تاريخ تمدن، از جمله منابعي بودند که مي­توانستند در بررسي تأثير انديشه­ها بر روندها طي زمان، برايم راهگشا و الهام­بخش باشند. 

نوشتن کتاب يک سال زمان برد، از تابستان 1385 تا تابستان 1386؛ هرچند مطالعات منظم و برنامه­ريزي شده را ماه­ها پيش از نوشتن آغاز کرده بودم، و پيشينة تأمل در باب فرضيه­ها به سال­ها تدريس، تحقيق، پاسخ­گوئي به شبهه­هاي دانشجويان و کلنجارهاي ذهني خودم با پرسش­هاي بي پاسخ  باز مي­گردد. با اين که کتاب در قالب سنتي کتاب درسي به مفهوم منبعي براي مطالعة نظريه­هاي تثبيت شده نمي­گنجد، در بخش­هائي (از جمله در فصل­هاي مربوط به فلسفه و فلسفة علم)، نيازهاي آموزشي دانشجويان رشته را بيش از جنبه­هاي ديگر در نظر داشتم. هم اکنون که حاصل کار به حافظة نشر سپرده مي­شود، احساس مي­کنم کاري که انجام شد، بدون ياري­ها و همراهي­هاي دوستاني که نام مي­برم، به ثمر نمي­رسيد.

بيش از همه سپاسگزار دوست گرامي و دانشمندم آقاي عبدالحسين آذرنگ هستم که هميشه از ديرباز، با شوق ­برانگيزي و بازفراخواني­ام به دنياي نوشتن، مهم­ترين نقش را در زندگي انديشگي­ام داشته­اند. هر بار که پس از مطالعة دقيق و منظم فصل­هاي کتاب، نکته­هاي مهمي را يادآور مي­شدند، و به ويژه در بخش­هاي مربوط به تاريخ و فلسفه رهنمودهاي ارزشمندي مي­دادند، من بيش از آن که سپاسگزار لطف خاص ايشان باشم، تحت تأثير لطف عامشان براي همة تلاشگران راه انديشه قرار مي­گرفتم، در دل، رأفت انسان­دوستانه و شرافت حرفه­اي ايشان را مي­ستودم، و فکر مي­کردم کاش در ميان اهل فکر و قلم، با انسان­هائي چون او حرمت­گذار انديشه و انسان، بيشتر روبرو مي­شديم.

از دوستان ديگرم خانم مژده محمدي کتابدار مرجع خوب کتابخانة تخصصي وزارت امور خارجه که با اخلاق حرفه­اي مثال ­زدني­شان، صميمانه در دستيابي به منابع ياري­ام کردند، آقاي امير ريسمان­باف که لطف کردند و از راه دور منابع خوبي برايم فرستادند، آقاي وحيد طهراني­پور که با حوصله و دقتي ويژه تصحيح تايپ و صفحه­آرائي رايانه­اي را انجام دادند، خانم اعظم شاهبداغي که يادداشت­هاي ارجاعي و مآخذ کتاب را اصلاح کردند، خانم هدا چوبک که زحمت تهية نمايه های کتاب را عهده­دار شدند، و خواهرزادة عزيزم آقاي علي­محمد نفيسي که طراحي روي جلد از آن ايشان است، سپاسگزارم. در آغـاز هـم گفتم کـه پيشنهاد دهندة نوشتن کتاب آقـاي حميد محسني بودند، و گزينش­گري ايشان در خور امتنان است.

در انتظار نقدهاي سازنده از منتقداني هستم که دقيق مي­خوانند و دقيق مي­نويسند و  از بازخورد خوانندگان خوب استقبال مي­کنم.

 

                                                       ف. ب. رهادوست

                                                           28/5/1386