سروكار داشتن با حجم وسيع مقالات تخصصي حوزه كتابداري و مسئوليت ويرايش استنادي مقالاتي كه در فصلنامه علوم و فناوري اطلاعات پذيرش گرفته و در نوبت چاپ قرار مي‌گيرند، سبب شده است از نزديك با مسأله‌اي برخورد كنم كه نام آن را نداشتن عدم خط مشي مشخص در استناددهي و مرتب نمودن منابع آخر  مقاله گذاشته‌ام.

فرايند داوري در مجله ما به طور جدي دنبال مي‌شود. و انتظار اين است كه مقاله‌اي كه از فيلتر داوري‌هاي سفت و سخت مجله گذشته و شايد چندين بار براي اصلاح محتوايي و ساختاري رفته و برگشته، مشكل استنادي جدي نداشته باشد... اما واقعيت حكايت از مسأله ديگري مي‌كند...

متأسفانه احساس مي‌كنم كه شكل‌گيري يك تصور نادرست سبب شده است كه برخي از نويسندگان مقالات فقط به دنبال افزودن بر تعداد منابع آخر متن مقاله باشند تا در نگاه اول به چشم داور زياد جلوه كند. تصور اينكه تعداد فراوان منابع آخر متن بر احتمال پذيرش مقاله مي افزايد، سبب شده است تا مثلا براي يك مقاله ۱۲ صفحه‌اي پژوهشي با ۳۰ منبع ريز و درشت  روبرو باشيم. در ظاهر و نگاه اول اصلا مشكلي نيست و اتفاقا نشان از تسلط همه جانبه نويسنده و پژوهشگر بر موضوع تحقيق دارد، اما در عمل وقتي كه (بعد از پذيرش مقاله) به تطبيق اين منابع با استنادهاي درون متني مي‌پردازيم،  با واقعيت تلخ ديگري روبرو مي‌شويم و ناگهان از ميان سي منبع آخر مقاله تنها ۱۲ منبع باقي مي‌مانند و بقيه به علت عدم استفاده در درون متن مقاله حذف مي‌شوند!!!جالب آنكه خود نويسنده نيز به اين واقعيت اذعان كرده و خود را از استناد و استناددهي گريزان معرفي مي‌كند...

روي ديگر سكه، نويسندگاني هستند كه حتي اگر نگاهشان برحسب اتفاق به جلد يك كتاب يا عنوان يك مقاله هم افتاده باشد آن را در منابع آخر متن خود ذكر مي‌كنند و اعتقاد دارند كه چون از اين مقاله يا كتاب يك مفهوم يا يك ايده كلي استنباط كرده اند،‌ اگرچه در متن مقاله هيچ استفاده‌اي نشده است، بايد حتما اين منبع در ليست منابع آخر متن ذكر شود. مشكل بيشتر آنجا است كه در بسياري از مواقع نويسندگان محترم، مشخصات كتابشناختي اثر را به طور كامل نمي‌دانند و فقط يادشان است كه اين عنوان را ديده‌اند!!!!

از اين نمونه‌ها فراوانند و مي‌توانيد اضافه كنيد كساني كه اصلا با استناددهي و استفاده از منابع و مأخذ هيچ رابطه دوستانه اي ندارند و در انتهاي مقاله بيست صفحه‌اي آنها تنها ۳ عدد منبع ناقابل را ملاحظه مي‌كنيد!!!

چاره چيست؟؟؟

شايد چاره كار، توجه بيشتر اساتيد به آموزش استناددهي و برگزاري دوره‌هاي كوتاه مدت و بلندمت آموزشي، تدوين يك خط مشي كلي براي استناددهي، فرهنگ سازي استناددهي درست و مناسب (بدون افراط و تفريط) باشد و مهم‌تر از همه آنكه بدانيم فلسفه استناددهي چيست.