دم عيد که مي شه تازه رگ خوانندگي ما انگار بدجوري مي ترنجه و اين در و اون در مي زنيم که چي بخونيم. از کتاب گرفته تا مقاله. مي شينيم سياهه در مياريم از وبگاه‌ها، دوستان و جرايد. بعد رو اندازي به دوست و آشنا و حتي جيب مبارک تا همه منابع مورد نظر رو پانفس خودمون کنيم. حالا گرفتيم مي شينيم برنامه ريزي که فلان روز فلان کتاب، روز فلان فلان مقاله و همين طور هي ذهن بيچاره بي زبون رو تو پيچ خم برنامه ريزي روزهاي عيد پس و پيش مي بريم و مياريمش تا آخر روز 13 بدر. عيد شروع مي شه: روز اول که استراحت مطلق. روز دوم ديد و بازيد از خونه پدر و مادرم يا مادر و پدرش. روز بعد اوه اوه اين فيلم رو نمي شه بي خيال شد محشره محصول سال 2012 . شبش کلاه قرمزي. روز سوم دادشم اينها و خواهرش اينها ميان خونه ما و ناهار و شام رو هم مي ريم بيرون. روز چهارم بريم تا جاده چالوس و ....خلاص.  صبح زود روز 14 شده بايد بري سرکار و بارکشي يه ساک پر کتاب  و مقاله نخونده عودتي.
اين بود خاطره من از تعطيلات عيد.